اولین زندانی بصره به لب ذکر ودعا
ای خدای لایزال ممنون می باشم تورا
روز و شب را گر ندانم شکوه ای نبود مرا
خلوتی دادی مرا تا با تو باشم ای خدا
در بیابان با غل و زنجیر بردندی مرا
یاد زینب بودم و اشگ دو چشم اسرا
می کنم سیلی سندی را تحمل از جفا
یاد مادر میکنم در کوچه با آن بی حیا
گر پرستاری نباشد من ندارم ادعا
جد من صدپاره شد از ظلم قوم بی حیا
هرزمان این سردی محبس بلرزاند مرا
یاد می آرم ززینب در شب شام بلا
ای خدا مرگی بده بنما زاین بندم رها
از تو خواهم وصلتت را ای حلیم ای کبریا
ای ,مرایاد ,بی ,شب ,تو ,بلرزاند ,بی حیاهرزمان ,حیاهرزمان این ,قوم بی ,ظلم قوم ,از ظلم
درباره این سایت